وقتی دلم خسته می شود برایش از فردای روشن می خوانم به یادش می آورم که چه دل های را از خستگی به درد آورده وقتی دلم خسته می شود می نشینم و آرام برایش نجوا می کنم گرد و غبارش را با اشک می گیرم و از شادی که در راه است می گویم وقتی دلم خسته می شود دوست را صدا می زنم و به خدای که بزرگ است می سپارمش..
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |